جدول جو
جدول جو

معنی تالیف شدن - جستجوی لغت در جدول جو

تالیف شدن
گردآوری شدن، جمع آوری شدن، تدوین شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ تَ / تِ شُ دَ)
در تداول مردم، بحد بلوغ رسیدن. بحد تکلیف رسیدن. بالغ گردیدن. خود را شناختن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ناظم الاطباء در ذیل به تکلیف رسیدن آرد: بسن رشد و بلوغ رسیدن و بالغ شدن. و سن تکلیف، سن رشد و بلوغ
لغت نامه دهخدا
(اَ)
در پس واقع شدن. (ناظم الاطباء). رجوع به تالی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ طَ لَ دَ)
تن دادن. گردن نهادن. گردن دادن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : از جمله واجبتر و بهتر و حقتر و سزاوارتر آنهاست تسلیم شدن مر فرمانهای خدا را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308).
سعدیا تسلیم فرمان شو که نیست
چارۀ عاشق بجز بیچارگی.
سعدی.
تسلیم شو گر اهل تمیزی که عارفان
بردند گنج عافیت از کنج صابری.
سعدی.
هاون از یار جفا بیند و تسلیم شود
تو چه یاری که چو دیک از تف دل جوش کنی.
سعدی.
تسلیم قضا شوم کز این قید
کس را به خلاص رهنمون نیست.
سعدی.
، به زانو درآمدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، دست از جنگ کشیدن و خود را در اختیار دشمن قرار دادن
لغت نامه دهخدا
(دَ)
خالی شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ / رِ بَ / بِ)
تیره شدن. تار گردیدن. تیره گشتن: دجم، تاریک شدن. (منتهی الارب). ادلماس، سخت تاریک شدن. (منتهی الارب) :
ز جای اندر آمد چو کوهی سیاه
تو گفتی که تاریک شد مهر و ماه.
فردوسی.
بیامدچو با شیر نزدیک شد
جهان بر دل شیر تاریک شد.
فردوسی.
ز توران بیاورد چندان سپاه
که تاریک شد روی خورشید و ماه.
فردوسی.
همی بود تا سنگ نزدیک شد
ز گردش همه کوه تاریک شد.
فردوسی.
بدان شیر کپی چو نزدیک شد
تو گفتی بر او کوه تاریک شد.
فردوسی.
بکردار شب روز تاریک شد.
فردوسی.
سرد و تاریک شد ای پور سپیده دم دین
خره عرش هم اکنون بکند بانگ نماز.
ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه تهران ص 203).
تا نه تاریک شود سایۀ انبوه درخت
زیر هر برگ چراغی بنهد از گلنار.
سعدی.
- تاریک شدن بخت، تیره بخت شدن. تیره شدن بخت. مجازاً بمعنی مرگ آمده است:
بگفت این و تاریک شد بخت اوی
دریغ آن سر و افسر و تخت اوی.
فردوسی.
- تاریک شدن چشم (جهانبین) ، تار شدن چشم: اسداف، تاریک شدن هر دو چشم از گرسنگی یا از غایت پیری. تغطش، تاریک شدن چشم. (منتهی الارب). غسق، تاریک شدن چشم. (تاج المصادر بیهقی). مدش، تاریک شدن چشم از گرسنگی یا از گرمی. طرفشت عینه، تاریک شد و سست گردید چشم او. طخشت عینه طخشاً، تاریک شد چشم او. (منتهی الارب) :
بدید آن رخانش چو نزدیک شد
جهان بین او نیز تاریک شد.
فردوسی.
رجوع به تار (تار شدن چشم) شود.
- تاریک شدن شب، فرارسیدن شب و تاریکی آن: اخضلال، تاریک شدن شب. (از منتهی الارب). دجو، تاریک شدن شب. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). ادلیمام، تاریک شدن شب. (از منتهی الارب). دموس، تاریک شدن شب. اسداف، تاریک شدن شب. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). اسحنکاک، تاریک شدن شب. اشتباک، نیک تاریک شدن سیاهی شب. اطلخمام، تاریک شدن شب. اطرمس ّ اللیل اطرمساساً، تاریک شد شب. طرشم اللیل، تاریک شد شب. اعتکار، نیک تاریک شدن شب. تعظلم، تاریک شدن شب و سخت تاریک شدن آن. علمه، تاریک شدن شب. عکمس اللیل عکمسهً، تاریک شد شب. غطو، غطوّ، غطی، غطی، تاریک شدن شب. اغباس، اغبساس، تاریک شدن شب. غسقان، غسق، اغساق، تاریک شدن شب. (منتهی الارب). غسوق، تاریک شدن شب. اغدار،تاریک شدن شب. غضو، تاریک شدن شب. غسوم، تاریک شدن شب. غدر، تاریک شدن شب. قطو، تاریک شدن شب. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ / بِ رَ)
تاریخ گشتن. بزرگ و مشهور شدن. باقی ماندن نام. به غایت و نهایت بزرگی رسیدن. اشهر ناس شدن. رجوع به تاریخ و تاریخی شدن و تاریخ گشتن شود.
- تاریخ قومی شدن، بزرگ و پیشوای قومی شدن. اشهر قومی شدن:... و صولی گفته تاریخ هر شی ٔ غایت و نهایت آن چیز است و از اینجا که گویند ’فلان تاریخ قومه’ یعنی به او منتهی می شود شرف قوم وی. (از منتهی الارب) (از غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخلیه شدن
تصویر تخلیه شدن
خالی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
گردن نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
نامه (کتاب) نوشتن، سازواراندن سازوار کردن ساز واری دادن دو چیز را با هم، میان دو تن را الفت دادن، نوشتن کتابی در موضوعی علمی ادبی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تیره شدنتار گردیدنتیره گشتن، یا تاریک شدن بخت. تیره بخت شدن سیاه بخت شدن، فرا رسیدن مرگ. یا تاریک شدن چشم. تیره و تار شدن چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالیف شده
تصویر تالیف شده
نوشته شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تار شدن، تیره شدن، تیره وتار شدن، ظلمانی شدن
متضاد: روشن شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
يستسلم
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
Capitulate, Succumb
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
capituler, succomber
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
teslim olmak, boyun eğmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
капитулировать , уступать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
kapitulieren, erliegen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
капітулювати , піддаватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
تسلیم ہونا , ہار ماننا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
আত্মসমর্পণ করা , পরাজয় স্বীকার করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
kukubali kushindwa, kushindwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
投降 , 屈服
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
capitular, sucumbir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
降伏する , 屈服する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
להיכנע , להיכנע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
समर्पण करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
menyerah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
ยอมแพ้ , ยอมแพ้
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
capituleren, bezwijken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
kapitulować, ulec
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
capitular, sucumbir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
capitolare, soccombere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تسلیم شدن
تصویر تسلیم شدن
항복하다 , 굴복하다
دیکشنری فارسی به کره ای